همیشه عاشق

Thursday, August 31, 2006

کار بی چرا

، عشق تنها کار بی چرای عالم است
، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد
، معشوق من چنان لطیف است
، که خود را به " بودن " نیالوده است
، که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
. نه معشوق من بود
دکتر علی شریعتی

Wednesday, August 30, 2006

توبه

، نبودم
اکنون بازگشته ام با کوله باری از شوق
من از خویش بریده بودم ، از خود جدا افتاده بودم
خود را باز یافتم
. و این توبه را همه از تو می دانم
همیشه عاشق

Monday, August 07, 2006

برق نگاه

خانمانسوز بود آتش آهی ، گاهی
ناله ای می شکند ، پشت سپاهی ، گاهی
گر مقدر بشود ، سلک سلاطین پوید
سالک بی خبر خفته به راهی ، گاهی
قصه ی یوسف و آن قوم ، چه خوش پندی بود
به عزیزی رسد ، افتاده به چاهی ، گاهی
! هستی ام سوختی از یک نظر ، ای اختر عشق
آتش افروز شود ، برق نگاهی ، گاهی
روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع
رو سپیدی بود از بخت سیاهی ، گاهی
عجبی نیست ، اگر مونس یارست رقیب
بنشیند بر گل هرزه گیاهی ، گاهی
چشم گریان مرا دیدی ، و لبخند زدی
دل برقصد به بر ، از شوق گناهی ، گاهی
اشک در چشم ، فریبنده ترت می بینم
در دل موج ببین صورت ماهی ، گاهی
زرد رویی نبود عیب ، مرانم از کوی
جلوه بر قریه دهد ، خرمن کاهی ، گاهی
دارم امید که با گریه دلت نرم کنم
بهر طوفانزده ، سنگی است پناهی ، گاهی

معینی کرمانشاهی

مرگ قو



شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ ، تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم ، آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

دکتر مهدی حمیدی

Friday, August 04, 2006

... از گوشه بامی که پریدیم

ما چون ز دری پای کشیدیم ، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم و روضه خلد است
انگار که دیدیم ، ندیدیم ، ندیدیم
صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوه یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم ، رسیدیم
وحشی" سبب دوری و این قسم سخن ها"
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم

وحشی بافقی

Tuesday, August 01, 2006

فاصله

چقدر کوتاه است فاصله میان شادی و غم
فاصله میان خیر و شر
فاصله میان خوب و بد
میان تو و من
نه ، کوتاه نیست این تو بودن تا من بودن
چقدر دور است تو آن باشی که می پندارم
چقدر دور است من آن باشم که می پنداری
فاصله سایه و روشنی خطی است باریک ولی جدا نشدنی
و این لطیفه ایست که کدام یک دیگری را می سازد ؟
سایه گواه روشنی است یا روشنی گواه سایه ؟

همیشه عاشق

همیشه عاشق

بالا بلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه زهد دراز من

. ده روز از تولد وبلاگم می گذرد . در این ده روز از دل دیگران نوشتم و شعرهایشان
. از این پس گاهی از دل خودم می گویم
. و از او که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
. از آن یار که جز سر جور و ستم نداشت
... و از تو
. از تو که چشم در راه آمدنت ایستاده ام . از تو که مرا برای " همیشه عاشق " کردی