Saturday, July 29, 2006

آزار

، دختری خوابیده در مهتاب
. چون گل نیلوفری در آب
. خواب می بیند
. خواب می بیند که بیمار است دلدارش
وین سیه رویا ، شکیب از چشم بیمارش
. باز می چیند

: می نشیند خسته دل در دامن مهتاب
. چون شکسته بادبان زورقی بر آب
: می کند اندیشه با خود
از چه کوشیدم به آزارش ؟
وز پشیمانی ، سرشکی گرم
. می درخشد در نگاه چشم بیدارش
، روز دیگر
، باز چون دلداده می ماند به راه او
. روی می تابد ز دیدارش
. می گریزد از نگاه او
... باز می کوشد به آزارش

رشت ، تیر 1330 / ه . ا . سایه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home